جدول جو
جدول جو

معنی پای آورنج - جستجوی لغت در جدول جو

پای آورنج
(رَ)
خلخال. پای آورنجن. پاآورنجن. پااورنجن
لغت نامه دهخدا
پای آورنج
خلخال
تصویری از پای آورنج
تصویر پای آورنج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ جَ)
خلخال. (السامی). پاآورنجن. پااورنجن:... غنده را پای باید سپس پای آورنجن. پای آورنجن عاجین، وقف
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ جَ)
پای برنجن. پاورنجن. پای آورنجن. حجل. حجل. حجل. حجّل. خلخال
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پایمزد. حق القدم. زری که به اجرت قاصدان و شاعران و مطربان دهند که در مجلس مهمانی حاضر شوند. (برهان). انعام و زری که به قاصد یا میهمان داده شود. (غیاث اللغات). مقابل دسترنج. (آنندراج) :
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پا آورنجن
تصویر پا آورنجن
حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آوردن
تصویر پای آوردن
پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آفرنجن
تصویر پای آفرنجن
پای آورنجن
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال. حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای ورنجن
تصویر پای ورنجن
حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آور
تصویر پای آور
بزرگ توانا با قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای رنج
تصویر پای رنج
پارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آور
تصویر پای آور
((وَ))
بزرگ، توانا، باقدرت
فرهنگ فارسی معین